گفتاری
با هم ميهنان
سال
های طولانی است که "سياست بازی و هنر پيشگی سياسی" مشغوليت بسياری از به اصطلاح
اپوزيسيون خارج از کشور شده است. درست است که سياست صبر درازی را تحمل ميکند
ولی بعضی نقشه ها که امروز فاش ميشود نشان از "هنر پيشگی سياسی" دارد تا تلاش
واقعی در پيشبرد اهداف و آرمانی که اکثريت ايرانيان دنبال می کنند.
دستيابی
به اهداف، آرمانها و باورها مستلزم پذيرش و تطبيق خويشتن با موقعيت ها و رعايت
اصالت هائی می باشد که همواره انتظار اکثريت جامعه بر آن
استوار است.
هدفِ
مشترکِ تمام گروه ها و شخصيت ها از چپ سنتی گرفته تا جمهوریخواهان و سلطنت
دوستان همانا سرنگونی جمهوری اسلامی ميباشد،
لذا اين
خود نقطه اتکائی است که ميتواند و می بايست " همبستگی، پيوند و يا ائتلاف" گروه
ها را موجب شود.
در
بسياری موارد، برخلافِ خواستِ قلبیِ، افراد از هر گروه با هر باور سياسی و
ايدئولوژی، ترس از "مفهوم به معنی" کلمه "اتحاد" بهم پيوستن آنها را مانع
گرديده است. انتقاد به "مفهوم به معنی" اين کلمه از نظر افرادی که به ظواهر
توجه بيشتری دارند تا به هرگونه پيامی که اين دعوت الغا ميکند از نظر يک
دموکرات حق طبيعی آنان تلقی می شود. بهيچوجه نميخواهد با بيان اين نکته
ظريف، انتقاد يا اعتراضی که ميتواند موجب تفرقه و اختلاف در مسير آزادی ميهن
گردد را منتشرنموده باشد. ولی بنظر ميرسد آنچه "اتحاد" را مانع شده است سئوال
ظريفی است که مطرح ميشود: «اتحاد با چه کسانی و با چه گروهی؟» کلمه اتحاد واژه
ای است عربی که در لغت نامه دهخدا و فرهنگ های پارسی در مقابل آن نوشته شده
است؛ «اسم مصدر- يکی شدن، يگانگی داشتن، يگانگی کردن، و همدستی». البته ترجمه
به معنی واژه انگليسی
Unity
هم همان
«يگانگی، پيوستگی، وحدت، اشتراک» ميباشد که در ذهن بعضی که به چپ سنتی و ملی
مذهبی ها چسبيده اند از اين واژه هراسی بدل دارند که مانع همبستگی ملی ميگردند.
در صورتيکه در مقابل اتحاد ميتوان
همبستگی و پيوند
را که به معنی هم پيمان شدن نزديکتر است را بکار برد. در واقع هم پيمان شدن به
اين معنی نيست که ايدئولوژی های شخصی و ميان گروهی را رها کرده به حزب يا جنبش
ديگری بپيوندد، به اين معنی است که با حفظ باور های شخصی ميتوانند در يک يا چند
برنامه مشترک باهم هم پيمان و همبسته شوند. يکی شدن و يکسان شدن بسياری را از
بهم پيوستن بر حذر داشته است. البته اين فقط يکطرف سکه است و دليل ديگر آن
ميتواند مناسبت های پشت پرده ای باشد که مقاومت کنندگان، با رژيم جمهوری اسلامی
و يا بيگانگان بهم زده اند و بهمين دليل با عمل "همبستگی وپيوند" مخالفت نموده
و بهانه "بنی اسرائيلی" ميگيرند.
غافل
نشويم که گروهی از اين "هنرپيشگان سياسی" با تشکيل راديو تلويزيون ها و تريبون
های سخنرانی و انجمن ها و گروه ها شغل های پر در آمدی برای خود دست و پا کرده
اند و با احساس امکان اينکه
با تلاش
شخص يا گروهی رژيم جمهوری اسلامی سرنگون شود دست پاچه شده و فوری با همکاری
ديگر همپالگی های خود نوزاد همبستگی و پيوند را در نطفه خفه می کنند.
حال فرق نميکند که اين نوزاد از گروه سلطنت دوستان، جمهوری خواهان، ملی مذهبی
ها و يا از جانب يک شخص و گروه واقعا ملی زاده شده باشد. چون به شغل آنها در هر
مقام و مسندی که باشند صدمه ميزند اينها چماق تکفير را بر می دارند. حتی اگر
دوستان نزديک خودشان باشد!
جای تاسف
است که هنوز هم برخی سياست را به معنای مردم فريبی و يا مطرح کردن خود بکار
ميبرند. بعضی از اين دکانداران سياست و فرصت طلبان سياست باز حتی پا فراتر
گذاشته و با پراکنده نمودن دروغ ها و شايعات بی اساس افراد و شخصيت ها را لجن
مال ميکنند. درصورتيکه ريشه تهمت زنی با آگاهی دادن متفاوت است. اين افراد
بجای اينکه خود را تعليم و تربيت سياسی بکنند هنوز با افکار پوسيده و کهنه خود
که بر مذهب و دخالت مذهب در امور سياست استوار است ازترس از دست دادن شغل های
دهن پرکن وپر درآمدشان
که بعضی را صاحب حقوق دوگانه و سه گانه ميکند از روی عمد مانع گردهم آئی،
همبستگی و پيوند ايرانيان ميشوند.
جدايی
دين و سياست اصل اول قابل قبول همه گروه ها همزمان با سرنگون نمودن رژيم جمهوری
اسلامی است. بنابراين زير پا گذاشتن اصلِ اولِ مردم سالاری، يعنی دخالت دادن
مذهب در سياست، از جانب هر شخص و گروهی شکستن تعهد ها و خيانت به مردم ايران
تلقی خواهد شد. اينکار لزوما نه توسط ملايان با لباس بلکه با شخصی پوشان ملا
صفت "مکلا“
هم امکان پذير است. افرادی مانند مهدی بازرگان، صادق قطب زاده، ابوالحسن بنی
صدر، چمران، ابراهيم يزدی، و حسين موسوی به مراتب خطرناکتر از، آيت الله
طالقانی، بهشتی و يا خاتمی بوده اند.
برخی
برنامه های سياسی خود را هم بکمک ملايان و ايادی "مکلای" آنها انجام ميدهند و
برخی تلویزيون ها و راديو ها بخش زيادی از برنامه های خود را به تبليغ
انواع دين، مذهب و قرآن اختصاص داده اند. آنانی که ضمن "سياست بازی" هنرپيشگی
سياسی را شغل وپيشه خود قرار داده اند و ضمن تبليغ مسيحيت، زرتشت و يهوديت
اسلام را نيز ترويج ميکنند و آنانی که با حمايت از يهوديان و ريختن اشک تمساح
برای درگيری فلسطين و اسرائيل سيل حقوق هايشان را در جريان و جاری نگاه ميدارند
به طبل تو خالی ميزنند و مردم صدای اين دهل را از دور خوش دارند. اين کار ها
دکانداری دين و هنرپيشگی و يا فاحشگی سياسی است و کالای آن
پوسيده و تاريخ مصرفش سپری شده است.
برای
نجات ايران يک تشکل سکولار و لائيک بدور از دسيسه بازی های "اين بار شده عابد و
ملسمانا" نياز است. ديگر جائی برای خرافه پرستی و خرافه گوئی باقی نمانده
هزاران سال است که مشت اين دغل بازان باز شده است.
بتازگی
جنبش ديگری بر پا شده است که موجب به تلاش افتادن بسياری از اين فرصت طلبان
سياست پيشه که عامل طول عمر رژيم ننگين اسلامی ميباشند شده است و در تلاش
افتاده اند تا بدون اينکه راهکار قابل ارائه ديگری داشته باشند آنرا مسدود می
نمايند. پس راه چيست؟
قـــومی
مــتـفکـرند انـــدر ره دين
قومی به گمان فــــتاده در راه يقــيــن
ميترسم از آنکه
بانگ آيد روزی کای بی
خبران راه نه آنست و نه اين
چند سال پيش
نوشته بودم ابتدا
ميبايست نوعی "شورا، يک گردان، کنکاش يا انجمن l"Counci که پيوند ايرانيان را بنيان
ميگذارد، همچنين طرحی برای راهنمائی يک چالش همگانی بوجود آيد. اين
کـــنکـــاش يا گردان که ميتوان آنرا «گُـُردان بَر اندازی» ناميد
ماموريت پيدا ميکند تا افکار و روش های نوين وهمچنين نظريات عميق تری در مورد
روند قانون اساسی ايران ارائه نمايد. در مرحله کنونی، اين "بهره
گيری از قانون"
ميبايست فقط نکات ارزنده و بنيانی يک قـــــــــانون اساســــی که زيـــر بنای
اصول يک دموکراسی سالم و واقعی باشند را در بر گيرد؛ چه در نظام مشروطه پادشاهی
زیرلوای قانون اساسی مشروطه همه اين خواسته برآورده بود. نميتوان به نوع حکومت رای داد مگر
میشود سرنوشت يک ملت را به «لاتاری» گذاشت. رای به نوع حکومت بدون داشتن آگاهی های اوليه از محتوای آن به
مانند خريد هندوانه خواهد بود که آقای خمينی و يارانش زير بغل مردم ايران
گذاشتند و تو زرد از آب در آمد.
ميز گرد يا
گردان بر اندازی بايد اوضاع ايران را چه از لحاظ سياسی و چه اقتصادی دنبال و
بررسی کند و طرح های مقتضی را تا زمان سرنگونی رژيم کنونی و بر قراری يک
رژيم مردمی اجرا نمايد. مطالعه دقيق مشکلات ايران بايد سر لوحه کار اين گردان
قرار گيرد و برای سامان دادن و متشکل نمودن سياست کلی، جمع
آوری کمک های مالی، هم آهنگی
مبارزان، تماس با سازمان های بين المللی، استفاده از رسانه های همگانی بويژه
تشکيل سازمانهای براندازی از وظائف آن ميباشد. ولی اينبار ميبايست از حالت حرف
فراتر رفته و بعمل جدی تبديل گردد؛ به گونهِ يک سازمان جدی و شناخته شده
برای جهانيان باشد که تمام نيرو های مخالف رژيم کنونی را در بر
گيرد. اينکار تنها با بدست گرفتن قانون اساسی
مشروطه و متمم آن و از سوی «رضا پهلوی» امکان پذير است؛ و تنها میتواند در قالب
يک دولت موقت در تبعيد باشد. ولاغير.
امروز تمام مقتضيات برای
تشکيل چنين "همبستگی ملی" موجود است. چه ميبينيم که بسياری در تلاش افتاده اند
از اين پيشنهاد بهره برداری نموده واين مبارزه را دزدی هوائی (Hijack
) نمايند. زمان آن فرا
رسيده که پرده از چهره سياهِ بعضی نطفه های نابالغِ سياسی برداريم و مردم
را از همه گوشه های تاريک و روشن مبارزات آگاه کنيم. گرفتاری در اين است که
بسياری از فريب بجای روشنگری استفاده ميکنند؛ بيداری ايرانيان بجائی رسيده است
که عقل را فرا راه خود قرار ميدهند و هر گونه لاطائلات سياسی را نمی پذيرند.
امروز صحبت از پرداخت خسارت به مردم ايران است. ديروز صحبت از تحويل نفت مجانی
به در خانه ها بود. تکــــرار ميکـنــــــم ای بيخبران راه نه آنست و نه اين؛
زيرا هر نوع خسارتی بايستی از بودجه کشوری ورشکسته با اقتصاد مريضی پرداخت شود
که در 25 سال گذشته در بيماری جانگذاز سرطان مذهبی گرفتار آمده بود. چه خونی از
اين بيمار در حال احتزار دوشيده خواهد شد که بتواند به مردم ستم ديده جان
ببخشد؟ آيا اين خود نوعی نمک پاشی بر روی زخم های سرباز گذشته نيست؟
زمانيکه صحبت از ايران پيش می
آيد هيچ اشتباهی قابل پذيرش نيست و هيچ زد و بند سياسی هم قابل قبول نمی باشد.
سکوت و حرکت های پنهانی و موذيانه و دروغين از هر نوع که باشد بر ملا خواهد شد.
يا لا اقل ميهن دوستان آنرا فاش خواهند نمود، امروز زمان اينترنت و دنيای آگاهی
و اطلاعات است و هر حرکت غلطی از جانب هر کس در هر مقامی که باشد در کوتاه زمان
در دنيا پخش خواهد شد.
اول بايد ببنيم
سر منزل مقصود کجاست؛ کانت ميگويد "هم تقدس مذهب و هم شکوه قدرت بايد به
نقـــد تسليم شوند" نميدانم تا چه حد دموکراسی مقدس است ولی محصول نقد وانتقاد
صحيح است. در سايه نقـد است که امروزه مردم عقل را از مذهب جدا ميکنند، سپس
بسوی دموکراسی روی ميآورند.
گاهی طوری از مردم حرف زده
ميشود که گوئی از کره ديگری آمده اند. تا کنون کسی با شعار علاج وا قعه نکرده؛
دکتری که به بالين بيمار ميآيد با شعار گرهی از کار بيمار بيچاره نخواهد گشود.
ازاين راه بيمار از دست ميرود و صاحب بيمار ضد دکتر ميشود.
نيما
يوشيج در حرف های همسايه نوشته:
«ديدن
در جوانی فرق دارد تا در سنين زياد تر. ديدن در حال ايمان فرق دارد با عدم
ايمان. ديدن برای اينکه حتما در آن بمانی با ديدن برای اينکه از آن بگذری ديدن
در حال غرور، ديدن بحال انصاف، ديدن در حال سيری، ديدن در حال وقفه، در حال
سلامتی و غير سلامتی، از روی علاقه يا غير آن.»
بی ترديد
در سنی بالاتر به تاريخ نگاه کردن و در عمق آن فرو رفتن و ژرفای فاجعه را ديدن
همانند معاينه زخم توسط يک پزشک و ديدن آن توسط يک کودک متفاوت است؛ آن يکی
ژرفای زخم و عواقب آن را ميبيند و اين ديگری خون ظاهر شده را.
غرور ملی
و انصاف ذاتی و علاقه و عشقی که امروز در مردان و زنان نسل قبل برای نجات ايران
مشاهده ميکنيم در جوانان ما بغير از گروه خاصی که امروز در زندان ها بسر ميبرند
قابل مقايسه نيست.
در ايران آينده مردان و زنان
بايد از حقوق برابر برخودردار باشند و قانون اساسی بايستی بطور مساوی از آنان
حمايت کند.
به هر قيمتی که شده حکومت بايد
«سکولار» (غيری دينی) باشد وهر مذهب (حتی نا باوران) و گروه های نژادی مختلف
بايد در مقابل قانون سرزمينشان يکسان باشند.
پرچم ملی ايران از سه رنگ سبز، سپيد
و سرخ با علامت شيرو خورشيد زرين در ميان آن تشکيل خواهد شد. سبک شير که بر روی
چهار دست و پای خود ايستاده است (شمشير از دست او گرفته خواهد شد) و بسوی جلو و
ميله پرچم نگاه ميکند از نقشهای باستانی ايرانی الهام گرفته خواهد شد.
;مشعل ممکن است جای شمشير را
بگيرد. مشعل نماد فرهنگ و دانش وآموزش بوده و ميتواند با شمشير که نماد جنگ و
خونريزی است تعويض شود.
در اين شبِ سياهم گـم گشتـه راه
مقصود
از گوشه ای بــرون آی، ای کوکب هدايت
از هــر طــرف که رفتم جز وحشتم
نيفزود
زنهار ازين بيابان وين راهِ بي نهايــــــت
از آفتـاب خــوبان ميـجوشد
اندرونـــــــم
يکساعـــتم بگــنــــجان در سايه عنايت
اين راه را نهايت صـورت کجـا
توان بست؟ کش صد
هزار منزل بيشست در بدايـــــت
آنچه ما را در هم ريخت بی
فرهنگی است. بی فرهنگی نه در جهت ادبيات و عرفان بلکه بی فرهنگی در حق شناسی
فرهنگی که مجموع اعتقاد ها و دانسته های درون ما را با اوضاع و احوال بيرون
سازگار نگاه ميدارد.
کشور ما دچار اعتياد، جمعيت
بيش از حد، آلودگی محيط، توليد بيمار گونه، آموزش رنجور و مريض، جوانان بيکار،
عدم آزادی، و در اصل آشفتگی فرهنگ و اخلاق، وابستگی به يک منبع در آمد و شخصيت
پروری بجای ميهن دوستی است. همه بايد با هم مشکل را حل کنيم؛ با فرهنگ پر بار،
منابع سرشار، آب فراوان، زمين وسيع، تجــربه تاريخی چرا نتوانيـــــــم از
آشفتگی بدر آئــيـــم؟ اگر نجنبيد اين فرصت ديگر بدست نمی آيد.
ح-ک
شهريور 19، 2543(1383)
سپتامبر 9، 2004
دوباره در 9 مهرماه 2551(1391) 2012 به ليست فرستاده شد
KRK/EJD
Join me in this silent
voice of unity…Iran deserves better.
When Truth is not free, Freedom is not true, Freedom of Speech,
Freedom of pen, most important of all Freedom of thought
وقتی
حقيقت آزاد نيست، آزادی حقيقت نــــــــــدارد
و آزادی سخن وقلم و آزادی انديشه از همه مهم تر